قطعاتی از اشعار یاغشی مأمد در «اشعار سروده شده در اسارت» -2


صحرای چلکن - (XIXaa)

صحرای چلکن – (XIXaa)

تورنتو – خوجه نفس نیوز: … دیوان اشعار یاغشی مأمد پراز غم، غصه، درد و آلام است. اشعار و احساساتی که در شرایط سخت زندان قرن نوزدهم تزاریسم در جاهائی دور از خانه و کاشانه در زندان وارونژ، و یادآوری این که؛ به گرو سپردن سه تا از بچه های بیگناه که هنوز غیر از آغوش مادر جائی را ندیده اند، جان و تن یاغشی مأمد را بریان می کرد.

حوادث و وقایعی که در زندان برای یاغشی مأمد اتفّاق افتاده است پر از تراژدی و لبریز از غم و اندوه و غُصّه است. یکی از سنگین ترین رخدادی که برای وی اتفاق افتاده، از دست دادن پدرش در زندان بوده است. قیاتخانی که زمانی بر مسند منصب خانی نشسته و در بزرگترین رویدادهای تاریخی جهان مشارکت داشته و در ایامی که برای شرکت در مذاکرات صلح ایران و روس در باکو و قفقاز حضور می یافته و با استقبال پذیرفته می شده است، با تکیّه بر پشتیبانی پادشاه روس بر علیه دولت بزرگی مثل ایران جبهه باز کرده بود، پدری که در باکو و تفلیس با احترامات رسمی و با جاه و شوکت استقبال می شده است، آمد و آمد امروز به دور از وطن و کاشانه و اولاد اهل خانه در اینجا شاهد مرگ وی بودن در زندان تفلیس بعدار این همه سن و سال /80 سالگی/، از فرط جدائی، از رمق افتاده، از فرط گریه و زاری و تشنگی و گرسنگی کشیدن ها و کور شدن چشم هایش بعداز چهارسال از دنیا برود و حتّی به یاغشی مأمد اجازه حضور در دفن پدر پیرش را هم نداده اند، برای یاغشی مأمدی که تازه به کاملیّت خود رسیده و غیلاو انداخته بود، فاجعه بسیار دردناک و سنگینی بود. تحمل زندان و عذابی که در نتیجه مرگ پدرش در زندان متحمّل می شده است، جان و تن وی را بریان می کرد. همه و همه این تصاویر در اشعار جانگداز یاغشی مأمد انعکاس تراژدیکی یافته و به تار و پود درمی آید.

علاوه بر آن ها امید کندن های یاغشی مأمد بعداز عریضه و تقاضاهای بی شمار، پی بردن به زندان ابدی بودن را با جان و تن خود حس و افتادن به روح مردگی و پسیمیستیک از جمله پی آمدهای این زندان بود وی بعداز هشت سال در زندان وارونژ از دنیا میرود. … وی در مدتی که در زندان بوده «دیوان اشعارش در اسارت» را کامل نموده است و آن را تبدیل به «سالنامه زندان» نموده بود. اشعار یاغشی مأمد را از هر لحاظ و هر زاویه بنگری شاهد صنایع درخشان قطعات ادبی ملی مان را بر بستر یک واقعه رئال تاریخی می بینی. … اینک بقیّه اشعار را به دقّت خوانندگان ارجمند می رسانیم. قطعاً مرور آن، برای یکبار هم که شده می ارزد! …

د. خ. اونق – تورنتو – 2018/02/01

(دیوان «اشعار نوشته شده در اسارت» نوبسنده: یاغشی مأمد خان یمودسکی)

ینه ده یاد ایله منی /بازم یادآر مرا/

هیچ توکمنمز منینگ (بو) گونیم، ارتأم،
بریان بولوب، سوراب شول یاقا ییرتان،
گوراوغلی باطریم، شول بردی کورده،
شو خسته جانیما تارا ایستارین.

ترجمه:
هیچ تمام نمی شه امروز و فردایم،
یقه گریبان در جستجویم، بریان شده هایم،
چو کوراوغلی شجاع است، آن «بردی کُر» ام،
این تن بی رمق ام، کوکب اقبال می خواهد.

******

هیچ قدریمنی بیلمز اوزگه ایلات لار،
خاطرام ساقلاغان، شول عزیز کورد لر،
روشنیم، دیده لر قالدی ذریاد لار،
شولار اوچین مهریبان لیق قلغای سیز!

ترجمه:
ایلات بیگانه مرا بی ارزش دانند،
قدر و عزّت دانند آن عزیزان «کورد»،
چشم روشنانم، عزیز ذریادم پشت سر بماند،
بر خاطر آن ها مهربانی کن دوستان شما!
******
دوست بیلن دوشمانیم بولدولار عیان،
کیم دیر منینگ خاطرامنی ساقلایان،
حرمتغا مناسب، شول ایسگلدی خان،
اونوتما، هر زمان یاد ایله منی!

ترجمه:
دوست و دشمنانم شدند آشکار،
چه کسی کند حفظ، عزّت و خاطر،
لایق احترام است چو «ایستگلدی خان»[1]،
فراموش نکنید یاد آر هر زمان.
*****
گیره دوشدیم رجپ آیی،
آیریلدیم ایلدن جدایی،
دنگیم – دوشیم، آقا – اینی،
گأه – گأه یاد ایلأنگیز منی.

ترجمه:
گرفتار شدم در ماه رجب،
جدا شدم از ایل وجب به وجب،
دوستان و یاران، داداش و اخی،
گاه – گاه یاد کنید از من خاطری.
*****

پیتربورگا گؤندردیلر خبریم
/به پیتربورگ رسانیدند خبرم/

پیتربورگا گوندردیلر خبریم،
اشیدیپ آغلاسین قارداش دوغانیم،
حسن آقا دیین هامراق یگنیم،
سن آغلاغیل منینگ اوچین «وای» دییب.

ترجمه:
خبرم را به پیتربورگ رساندند،
بشنوید، زاری کنید برادران خویشم،
خواهرزاده مهربانم ای «حسن آقا»،
گریه کن یاد مرا با های های آوا،
******
یاغشی آدام یمان دییپ آیتدی لار،
غافل لیقدا ناحق یردن توتدی لار،
اون ایکی آی غا وعدامیزه (التدی لر)،
اشیدیپ آغلانگیز. ناچار دوغان لار.

ترجمه:
بد نشان دادند انسان نیک را،
در غفلت به ناحقّ گرفتند مرا،
در دوازده ماه بوعده گاه رساندند،
بشنوید، زاری کنید برادران ناچار.
*******

پیتربورگ دیگنی* بیر اوزاق یول دیر،
تیز گلر دیگنی تامامی آل دئر،
آخرقی وعدامیز اون ایکی آی دیر،
اوندان سونگرا چأک گریبان[2] بولدونگ لار.

ترجمه:
پیتربورگ که می گویند راه درازیست،
امید برگشتن همگی راست لاف است،
آخرین وعده گاه دوازده ماه است؛
بعداز آن …
……………… یقه گریبان …
……………………………..بگریستم. …
******

هر آییم بیر یئل دیر، بیر گونیم آی دیر،
نیچیکسی منزیل دیر، نیچیکسی جای دیر،
قبله گاهیم موندا کوپ نا مدار دیر،[3]
شونونگ اوچین استخوانیم کول بولدی.

ترجمه:
هر ماه ام همچو یکسال، هر روزم ماه است،
چه منزل فاصله ها، چه نوع مکان است،
قبله گاهم در اینجا ناتوان است،
باین دلیل استخوانم خرد شدند.
*******

گلسه خوشنود بولارمیقام؟
آیا بیاد پاسخ خوشنود می شوم؟

تفلیس گه کاغذ یتیردیم،
غایغی – غصّه دا یاتیردیم،
انتظار بولوپ اوتیردیم،
گلسه خوشنود[4] بولارمیقام؟

ترجمه:
به تفلیس نامه نوشتم،
در غم و غصّه نشستم،
به انتظار پاسخ دل بستم،
آیا بیاد پاسخ خوشنود می شوم؟
******

گلیبان یولونگ قارادیم،
هر گونده سوراپ آرادیم،
فکر ادیب، آغلاب – انگردیم،
گلسه خوشنود بولارمیقام؟

ترجمه:
برای دریافت پاسخ به راه نگریستم،
هر روز و هر ساعت سراغ گرفتم،
اندیشیدم، گریستم – یقه گریبان شدم،
آیا بیاد پاسخ خوشنود می شوم؟
*****

باردی، کاغذ، اوقاپ گؤردی،
شهادت سیز یالغان بیلدی،
فکر اتدی، دوردی، اویلاندی،
گلسه خوشنود بولارمیقام؟

ترجمه:
نامه رسید، دیدند و خواندند،
بدون شهادت دروغ پنداشتند،
فکر کرد و نشست اندیشه نمود،
آیا بیاد پاسخ خوشنود می شوم؟
******

مرخص جوغابینگ اشیدسم،[5]
آخ، گیدندن سلام گوندرسم،
قارداش لاریم خوشنود اتسم،
آخ، شول گون مانگا بولارمیقا؟

ترجمه:
کاشکی جواب مرخصی بشنوم،
آه اگر کسی برود سلام بفرستم،
برادرانم را خوشنود کنم،
آخ، آن روز برایم خواهد پی آمد؟
******

دوشمان لار باردی بوشلادی،
ییغیلدی مصلحت قیلدی،
اون مونگ تومن پول یوللادی،
چشمی روشن بولسین ایلیم.

 ترجمه:
دشمنان آمدند و مژده ها دادند،
جمع شدند و مشورت کردند،
ده هزار تومان پول فرستادند،
چشمتان روشن باد ایل و تبارم.
*****

کؤپ فکر مصلحت قیلدی،
حمزه خان بوینونا آلدی،
حکمأن اورس بردی بیلدی،
غارری دوشماندان دوست بولماز.[6]

ترجمه:
مشورت کردند با اندیشه زیاد،
حمزه خان بگردن گرفت و مسئول شد،
«- روس ها حتماً مرا تحویل می دهند!»،
دشمن پیر نشود هرگز همچو دوست.
*****

اؤزگه بار ایشین بیتیردی،
برمه دی قاودی غایتاردی،
اون موٚنگ تومن پول گتیردی،
بیزنی ساتین آلماق اوچین.

ترجمه:
کار مربوط به خود را انجام داد،
تحویل ندادند مرا، از در بیرون شد،
ده هزار تومان پول آورده بودند،
برای خریدن من از روس ها به خود.
*****

غیراتی یوق، نامیس – عاری،
گلدی تمام دنگ – دوشلاری،
دوغان – قارداشیم نینگ بیری،
غافل لیقدا ساتدی منی،

ترجمه:
بی غیرت است و بی عار و ناموس،
آمد همه دوستان وی به خاموش،
از بین اقوام یکی قوم و خویش،
انداخت مرا در غفلت فروش.
*****

تهران شهرینه /به شهر تهران/

اجیزلاپ کونگلیم بوزولدی،
ایل – گوٚندن الیم اوزیلدی،
شو گون عرضامیز یازیلدی،
یتیشدی تهران شهرینه.

ترجمه:
عاجزانه دلم شکسته شد،
دستم از ایل و تبارم کنده شد،
امروز عریضه ما نوشته شد،
حالا به شهر تهران رسید.
******

اشیدیپ شادمان بولدونگیز،
گویا الینگیزده بیلدینگیز،
خبرنامه گوندردینگیز،
کل ایرانا – تورانا.

ترجمه:
شنیدید و شادمان شدید،
گویا در دست خود پنداشتنید،
خبرنامه ها پخش کردید،
به کل ایران و توران.
******

جگریم یاندی، آلیشدی،
خبریم عألمه دوشدی،
قارداشلاریم زار انگرشدی،
قره گییپ، قان آغلانگیز.

ترجمه:
جگرم سوخت، آتشم بگرفت،
خبرم بیافتاد، به بام عالم برفت،
برادرانم زاری کردند و بگریستند،
بپوشید سیاه همچو خون بگریید.
******

اوتوز یئل غوللوغیمیز ییتدی،
مخمدشاه دیئنینی اتدی،
بیزنی شو گون آلداپ توتدی،
راضی بولینگ دنگیم – دوشیم.

ترجمه:
سی سال خدمات ما بسوخت و برفت،
فرمان محمدشاه برآورده شد،
امروز با مکر و تزویر به دام بیانداخت،
راضی باشید دوستان و یاران دلیر…
******

نیلایین /چه کنم/؟

اولکامدن آیریلیب، عشرت قلمادیم،
شاد بولوپ، بگنیب، بیر گون گولمدیم،
نیچه گوندن باری ایل – گون گورمدیم،
رخصت یوق دیر، گیده بیلمن، نیلایین؟

ترجمه:
بعداز جدائی از سرزمینم، عشرت ندیدم،
یک روز هم نشد خرسند بشم، شاد بشم،
مدت ها است از ایل و تبارم جدا شده ام،
رخصت نیست، نا ندارم بروم، چه باید کنم؟
*****

من توتولدیم آوازاما، آدیما،
یانار بولدوم نا حق ایشینگ اودونا،
هر چند قُوم – قارداش دوشر یادیما،
آقار گؤزلریمنینگ یاشی، نیلایین؟

ترجمه:
من اسیر شدم با نام و شهرت،
افتادم به ناحق در آتشم سوخت،
هرچند اقوام و خویشان بخاطر می آد،
اشک روان است چشمانم، چه باید کنم؟
******

اجیزلأپ دیر کونگلیم کاغذ دان یوقا،
سیغیندیم الله غا، یالباردیم حاقا،
مانگا جبر ادنینگ حق اویون ییقا،
عالیم کونگلیم، یاندی جانیم، نیلایین.

ترجمه:
از کاغذ نازکتر شد، عاجز شد دلم،
به تمنای حقّ، به الله پناه ببردم،
ویران شود کاشانه اش آنکه کرده ظلم،
دل عالمانه ام، سوخت جانم، چه بایدکنم.
*****

منینگ شوندان گیتمک لیگیم گمانه،
شاه لاری من گتیردیم – له آمانه،
شول سبب لی غالدیم نیجه زمانه،
شوندا جاییم بوش قالدی (- لا)، نیلایین.

ترجمه:
از اینجا محال است آزاد بشوم،
شاهان را به آمان آورده بودم،
به این سبب ماندم در طول ایّام،
جایگاهم خالی ماند، چه باید کنم؟
******

توضیحات:

[1] . از قوم و خویشان «قزاق» در آن نواحی «ایستگلدی خان» بوده است.
[2] . چأک گیریبان بولماق – یاقانگی یئرتئپ آغلاماق. (یقه گریبانه گریه کردن)
[3]. نأمئدار دئر – ائنجالئق سئزلانماق، نأراحاتلانماق.
[4] . خوشنود – خوشحال
[5]. موراخاص /مرخص/ – روخصات برلن، بوشادئلان، آزاد ادیلن.
[6] . بو یرده «غارری دوشمان» حؤکموٚنده مخمدشاه قاجار گؤز اؤنگوٚنده توتئلیار.

 

……

یک پاسخ to “قطعاتی از اشعار یاغشی مأمد در «اشعار سروده شده در اسارت» -2”

  1. MAKSAT Says:

    قطعاً مرور آن، برای یکبار هم که شده می ارزد! …


ممنون از دیدگاهی که گذاشتید.