قطعاتی از اشعار یاغشی مأمد در «اشعار سروده شده در اسارت» – 5


یاغشی مأمد خان یمودسکی حسنقلی کُر

یاغشی مأمد خان یمودسکی حسنقلی کُر

تورنتو – خوجه نفس نیوز: …بعداز این که یاغشی مأمد با استمداد طلب یاری از تمام اولاد و اولیاء ها و گذشتگان دینی اعتقادی خود به همّت آستان نشسته بود، هیچ یاری و فصل جدیدی که بتواند یاغشی مأمد را خوشحال کند، بوجود نیامد. بهمین جهت تفکرات جدیدی در افکار یاغشی مأمد پدید می آید، لذا، این تفکرات با اعتقادات دینی و مذهبی قبلی خود فرق داشت.

ولیکن بعداز آن سیکل جدیدی در اشعار یاغشی مأمد آغاز می شود. این تفکّرات و اندیشه ها نتیجه و معلول احساسات بروز داده شده ی یک انسان واقعی در یک فضای حیات حقیقی و رئال است. در چنین حالتی آن تعلیمات و ایده های الهی که در قرون میانه قدیم حاکم بوده است، برای اوّلین بار در پیشگاه حقایق سرسخت روزگار، ضربه و آسیب می پذیرد. جای آنرا منطق و تفکر انسان، افکار واقعی ائی که محصول حقایق رئال موجود است، بکار می گیرد. نا امید شدن شاعر از تعلیمات دینی مذهبی، احتمالاً نگرش بی تفاوت به آن /سکولارانه/، و اعتماد وی به شخصیّت های رئال جامعه، آن امر در قطعات ادبی چیز بسیار ساده ائیست، ولیکن علاوه بر معمولیّت متن داده شده، بلکه، نکته جالب اینجاست که آن بروز شدن نتایج آنالیزهای عمیقی است که از قدیم الایّام وجود داشته. این قطعات، دقیقاً، به همان دلایل بوده است، این امر بعدها بسیار شیوع پیدا کرده است.

    اشعار:

(دیوان «اشعار نوشته شده در اسارت» نویسنده: یاغشی مأمد خان یمودسکی)

دؤرتلمه لر /چهار بیتی ها/

بی جای یرده مدار بولماز،
جان کعبام گؤزلری گورمز،
قای یره بارار یولینی بیلمز،
استخوانیم یاندی شو گون نیلایین.

ترجمه:

در چنین مکانی مدارم کم است،
قبله گاهم دیدگانش محروم است،
به کجا برود راه اش ناپیدا،
استخوانم خورد شدند، آتشم بگرفت.

*******

آوازام اشیدیلدی داشدان،
منگا قسمت اوزال باشدان،
گوزدن آقان قانلی یاشدان،
یاندی یورگیم، نیلایین.

ترجمه:شهرتم شنیده شد از دوردست ها،
این بوده اقبال ام همان اوّل ها،
از خون گریان شدند چشم هایم،
دلم آتش بگرفت، چه باید کنم.

*******

شاهزاده سین موندا گوردیم برحقیقت دأل لری،
یخشی – یمان آق ساقالین جمع ادیب، بنده لری،
کلّی ایران باری دوشمان گوردی، بیلدی، آنگلادی،
شوندا گورن خبریمنی سیزگه عیان ایلایین.

ترجمه:

در اینجا دیدم من، به ناحق بوده اند شاهزادگانش،
خوب، بد و ریش سفیدانش جمع شدند بندگانش،
کل ایران شدند دشمن، دانستند و پی برده اند،
اعمالی که آنجا دیدم یک بیک تان عیان کنم.

*******

فکر ادیب، اویلانیب، هر یانا باقدیم،
یازیلان تقدیرمیش، نیلایین چکدیم،
دانگ آتینچا اوقاپ، قبلاغا باقدیم،
شو سبب دن رحیم ایلدی خداییم.

ترجمه:

فکر کردم اندیشه نمودم بهرسو نگران،
گویا مقدّر شده برسرنوشتم، تحمّل کنم،
تا سحر خواندم و بسوی قبله گاه قرآن،
باین سبب ترحم کرد الله هم.

*******

یدی گون لاب آچلیغیمدان قاقلادیم،
گیجه – گوندیز دینمان قرآن اوقادیم،
صبر ایله دینگ، راضی بولدیم، بکی دیم،
شونونگ اوچین عفو ایله دی، خداییم.

ترجمه:

هفت روز از گرسنگی بخشکیدم،
شب و روز بی وقفه قرآن بخواندم،
صبر دادی، راضی شدم، تابیده شدم،
به این دلیل عفو نمود الله هم.

******

گیجه – گوندیز قاپی دا قاراول دوردی،
بیر آی دا، قرق گونده باشیمیزی سیردی،
خوراک دییب قارا چوره گینی بردی،
من یانمیشام تقدیرمغا، حالیمغا.

ترجمه:

شب و روز بر درب نگهبانی داد،
یکماه به چهل روز سر تراشیدند،
بجای خوراک نان سیاه می دهند،
سوختم من بر سرنوشتم، بر حال ام.

*******

آیتسام منینگ گورگنیم کان دیر،
آیتماسام جانیمدا آرمانیم چوخ دیر،
سیغیندیم الله غا، تقدیریم حق دیر،
من یانمیشام بولمیشیمغا، حالیم غا.

ترجمه:

گر بگویم مشقّاتم بسی زیاد است،
نگویم در وجودم آرمان بیداد است،
پناه بردم به الله، تقدیرم حقّ است،
سوختم من به کردارم بر حال ام.

*******

بی رخصت هیچ یره گیدماگه بولماز،
باراندان سونگ قول لار قاپی دا قویماز،
بیر گونلاب اوتورسانگ خبرینگ آلماز،
حیران قالدیم تقدیریم غا، اوزیم گه.

ترجمه:

بی رخصت به هیچ جا نتوان رفتن،
نگهبانان نگذارند در درب به ایستن،
یک روز هم منتظر بشی، نگیرند خبر،
به تعجّب واماندم بر اقبالم بر حال ام.،

*******

سنّی گوریب هیچ کیم یانیمغا گلمز،
چاره سیز بندانینگ نامیسی بولماز،
رحیم ادیب، بیر کیمسه خبرینگ آلماز،
من یانمیشام ناحق یردن یالغانا.

ترجمه:

به دلیل سنّی بودن نمیاد کسی سراغ ام،
بیچاره بنده را عار و ناموس نیست،
کسی رحم نمی کند، نگیرد خبر ازحال ات،
سوختم بناحقّ دروغ بر جان و مال ام.

*******

ناحقدان یالغانا جان لاریم آغریر،
برمدی قاضی مز، مُهرینی قایغیر،
اوغلان – اوشاق تمام الله نی چاغیر،
آخ، پیداسیز، گورمان گیدملی بولدیم.

ترجمه:

بناحقّ کذب و دروغ جانم آید به درد،
نداد قاضی ما، مهرش را حسود،
عائله و بچه هایم به الله برد پناه،
آخ، چه فاید، بی آنکه ببینم باید برفتم.

*******

یاد اتدیم الله نی، پیریم پهلوان،
آلدادی، چاغیردی، توتدی – دا آسان،
چاویم دوشدی منینگ ارض رومستان،
یازیلغان تقدیرا گرفتار بولدیم.

ترجمه:

یاد کردم الله را از آن پیر پهلوان،
فریب داد، آورد، اسیرکرد آسان،
راهم افتاد مرا به ارض رومستان،
نوشته شده بر تقدیرم گرفتار آمدم.

*******

اوچ یاتیب، دورت گونده انزله گلدیم،
شاهزاده سی اشیدیب، کوپ خوشحال بولدیم،
عرض اتدی، دیله دی، مات بولدی قالدی،
شول گون امید اتدیم گرفتار بولدیم.

ترجمه:

سه خوابیدم، روز چهارم به «انزلی» رسیدم،
شاهزادگان شنیدند چه بسیار هم شاد شدند هم،
عرض کردند، مرا خواستند، مات شد و برفت،
همان روز امید بستم لیک گرفتار آمدم.

*******

لنکران، ساری غا باردیم،
نا حق یردن بی باد بولدیم،
اولغ ایلیمدن آیریلدیم،
عرض ایله گلدیم، وطنیم.

ترجمه:

از «ساری» به «لنکران» رسیدم،
به ناحقّ تهمت زد، داغان شده ام،
از ایل بزرگم جدا شده ام،
به عرض برسانید وطن را،
………………– من آمده ام.

******

اوندان سونگ بادکوغا گیتدیم،
گویا مقصدیم غا یتدیم،
بیر آی قرنطین دا یاتدیم،[1]
شیرین جانیم کویه – کویه.

ترجمه:

بعد از آن به «بادکوبه» رسیدیم،
گویا در آنجا به مقصد رسیدم،
یک ماه خوابیدم در قرنطینه،
سوزان – سوزان شد جان شیرینم.

*******

غافل بولیب، گلدیم اوزیم،
بیلمدیم دیه جک سوزیم،
یانگیلدیم، یاداشدیم، یازدیم،
نه پیدا، سوزیم تاپمادیم.

ترجمه:

غافل ماندم با پای خود آمدم،
چه گفتاری بگویم، نمی دانستم،
نوشتم خسته شدم بسیار شکستم،
چه فاید، دگر گفتمانی پیدا نکردم.

*******

توکنمز صیدگاه دوشدیم،
من گیتدیم اوزاق، آزاشدیم،
اوغلان لاریم تمام یاش دیر،
خبردار بولینگ حالیندان.

ترجمه:

به یک صیدگاه بی پایان رسیدم،
رفتم به دوردست ها گم شده راهم،
همه کوچک هستند کودکانم،
مواظبت کنید از آن ها جانم.

******

منِ گورماگه گلمدی،
توساق یاتیر دییب بیلمدی،
یتیشیپ عارینی آلمادی،
حیف، آرمان قالدینگ اوغل.

ترجمه:

برای دیدار به دیدنم نیامد،
در زندان خوابیدم ولی ندانست،
نرسید به گرفتن انتقام اش،
حیف، در آرمان ماندی پسر.

*******

اوال دان یورگی بیر دیر،
دوغان دائی لاری باردیر،
غیراتلی، نامیسلی أر دیر،
مگر چاره قیلا بیلسه.

ترجمه:

از بدو دل اش دائماً یکسان است،
برادر و دائی ها همراه آنست،
مردی با غیرت، با عار و ناموس،
گر بتواند بیاندیشد چاره ای.

******

بیر جان تن دیر آیریب بولماز،
گوزی گورسه دورا بیلمز،
اولاردان مالین قایغیرماز،
مگر چاره قیلا بیلسه.

ترجمه:

یک جان و یک تن جدائی هرگز،
گر ببیند طاقت نیارد هرگز،
دست و دل باز است در اموالشان،
گر بتواند بیاندیشد چاره ای.

*******

یالبارماق /تمنّانامه/

ملّا لار ییغدیریپ، مدرسه قوردیم،
غمگین کونگیل، خسته حالین سورادیم،
یتیم لرگه حیر – احسان قیلار دیم،
پیداسنی گورمانی گیدملی بولدیم.

ترجمه:

علما را جمع کردم مدرسه ساختم،
ای دل غمزده، احوالت جویم،
به یتیمان خیر و احسان رساندم،
بی آنکه ثمره اش را ببینم، باید برفتم.

******

فلک آیرا سالیب منی وطن دان،
کوپ دوشمان ایله دینگ اؤنگلی اؤتندن،
چوخ آزارا قالدیم گاور توتاندان،
قسمتیم شو گون من راضی بولدیم.

ترجمه:

سرنوشت به جدائی انداخت مرا از وطن،
ناسازگاری نمودی از هر سوی برفتن،
عذاب ها دیدم در اسارت از دست کافران،
اقبالم این روز است راضیم از آن.

*****

من نیلایین؟ منی سالدی بیر اوغان،
نیچه یئل، نیچه آی گچدی آرادان،
بیزنی خلق ایله ییب، اوزی یارادان،
سیغین میشام، بیر الله غا تابشیردیم.

ترجمه:

چه کنم؟ روزگارم انداخت مرا در فغان،
این همه ماه و سال  طی شد در میان،
مارا خلق کرد خود خداوندگان،
پناه بردم، به الله واگذار کردم.

*****

اُزال باشدان عقل – هوشیم آلدیردیم،
تانیمای دوستی (-منی)، دوشمان گولدیردیم،
آد گوتردیم، عبث اوزیم بیلدیردیم،
آوازام عاجز ادیب، دوشدیم زندانا.

ترجمه:

در اوایل عقل و هوش از سرم رفت،
دشمنم را خرسند نمود، آن آشنا دوست،
نامم درآمد، به عبث خود شناساندم،
آوازه ام عاجزم کرد، افتادم به زندان.

****

بیر الله هیم منگا مددکار بولسانگ،
شو یمان گون لرده دولانیب بارسام،
اوغلان – اوشاق، قارداش لاریمنی گورسم،
شوندا کان راضی من یارادان سندن.

ترجمه:

ای خدا، باش مددکار همراهم،
از این روزهای بدافبالی برگردم،
زن و بچه ها و برادرانم را بینم،
با اینحال راضیم ای الله از تو.

*****

شئغئرلار سونگی /پایان اشعار/

توضیحات:

[1]. در اسناد آرشیوی نشان داده شده که شش ماه در قرنطینه خوابیده است. / آرخیو دوکومنت لرینده آلتی آی کارانتین (قرنطینه) ده یاتان دئغی گؤرکزیلیأر./

******

ممنون از دیدگاهی که گذاشتید.