اوضاع سیاسی – عقیدتی در دوره جهانشاه قره قویونلی (حقیقی)


د. ح. اونق-پژوهشگر

پژوهشگر تاریخ و ادبیّات: د. خ. اونق- تورنتو

نشریّه حیدربابا- ص. 36-July/ 2010 Vol:2 No:19 

در قرون XIII  و XIX /م. در مسائل دینی – عقیدتی فرقه ها و مکتبهای چندی از اسلام منشعب میشوند که یکی از آنها مکتب «حروفیّه» است. ریشه این مکتب به منصور حلاّج و عمادالّدین نسیمی بیضاوی میرسد که نیاز به بحثی جداگانه دارد. اهمیّت این موضوع در اینجا مقارن بودن بخشی از این جنبش از نظر زمانی مصادف با دوره حکمروائی جهانشاه قره قویونلی می باشد که خود نیز زمانی تحت تأثیر این مکتب قرارداشته است.  

در سالهای ۱۴۴۱/م. بحث بر سر افکار و ايده های حروفيزم در ايران اوج ميگيرد. با اوجگيری اين مکتب طرفداران آنها نيز روزبروز روبه فزونی مينهد. اين رويدادها باعث انديشه جهانشاه گشته بود. با اينکه او نيز گرايش چندی به اين مکتب داشته و تحت تأثير افکار آن قرار گرفته بود، امّا بيم از اغتشاشات و قيام آنها اورا آرام نميگذاشت. بلاخره اين واقعه او را وادار کرد که با آنها برخوردی ناملائم داشته باشد. در پی همين تحوّلات او در تبريز دختر فضل الله نعیمی استرآبادی را که يکی از بنيانگذاران فرقه حروفيّه محسوب ميشد، با همفکر او بنام يوسف را که دارای پانصد مريد در اطرافش بودند، حکم فتوای مرجع آن زمان را به مورد اجرا گذاشت. در این خصوص به روایتی که در کتاب روضات الجنان و جنّات الجنان تألیف حافظ حسین کربلائی تبریزی است، نظرتان را جلب میکنم:  

… «دختر مولانا فضل الله نعیمی حروفی که در زمان جهانشاه پادشاه با جمع کثیری از حروفیان کشته شده اند، در همان مزار (منظور مرقد و مزار آن مستفیض از فیض توّابی، پیر ترابی رحمة الله در نـویـر در راهی که بازارچه نویر بجانب سرکوچه دراز و میدان می روند بدست راست مزاری است که مردم به آنجا که میرسند، استمداد همّت می نمایند.)، مدفون است و این شعر رباعی از اوست:  

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند،   

لاغر صفتان زشت خو را نکشند،   

گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز،   

مردار بوَد هر آنچه او را نکشند.   

دربیان این قضیه و وقوع این رویداد چنین رخداده است که: در زمان  سلطنت پادشاه مذکور (جهانشاه حقیقی) طبقه حروفیّه که منسوبند بمولانا فضل الله حـروفی متخلّص به نعیمی استرآبادی پیر سیّد نسیمی شاعر بیضاوی (قتل امیر سیّد عمادالّدین بیضاوی متخلّص به نسیمی فی محروسه حلب سنه سبع و ثلاثین و ثمانمائة «بیاض مؤلّف».)، که وی را (مولانا فضل الله حروفی) میرزا میرانشاه پسر امیر تیمور گورکان در روز پنجشنبه سادس شهر ذی قعده سنه ست و تسمین و سبعمائه بقتل آورد و قبر وی در اُلکای ألنجق نخجوان است در قریّه خانقاه که مدفن حضرت شیخ أبونصرألنجقی قدس سره است، نشو و نمای تمام یافتند و بزرگ ایشان مولانا یوسف نامی بود و دختر میرفضل الله نیز عمده آن جماعت بود و این طبقه مشهور به اباحت و تزندق اند و در هیچ زمان ظاهر نمی توانند شد، احیاناً در آن زمان آنچنان شده بود که فی الجمله اظهار طریق خود میکردند و با پادشاه مذکور نیز گاهی صحبت میداشته اند و بی آن نبوده که صحبت ایشان را أثری بوده (چنین است در تمام نسخ و ا، در حاشیه «نبوده» بصیغه نفی تصحیح شده.) خصوصاً در نهاد بی بنیاد عوام کالأنعام، این معنی گوش زد علمای اسلام و أئمه أنام أقوی الله قوائم الملّة الّزهراء باحکام أحکامهُم و أرسی دعائم الشریعة الغراء بوفور اهتمامهُم گشته در فکر این قضیه افتاده اند، احیاناً پادشاه مذکور (جهانشاه) را ظاهراً بعلماء توجّه تامی بوده و اتّفاقاً عبورش بقریّه تیل از أعمال انزاب واقع شده، مولانا محمّد نامی تیلی از علمای عزیزی (از علمای عصر عزیزی بوده) در کمال تقوی آنجا مسکن داشته، پادشاه میل صحبت وی کرده و بخدمتش مشرّف گشته در اثنای صحبت این حدیث را مولانای مذکور بر پادشاه خوانده: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلّم: الایمان بضع و سبعون شعبة فأفضلها قول لا اله الاالله و أدناها اماطة أذی عن الطریق و الحیاء شعبة من الایمان.» و بضع از سه باشد تا ده و بعضی گفته اند از یکی باشد تا ده و بعضی گفته اند از سه باشد تا نه و فاء «فأفضلها» جواب شرط محذوف است و معنی حدیث والله أعلم راجع با اینست که ایمان هفتاد و چند شعبه است و چون آنرا أجزاء و شعبه هست پس فاضلترین أجزای آن، گفتن لااله الاالله است و کمترین آن دور کردن چیزی است که رنج رساند چون خار و سنگ و کلوخ و استخوان و نجاست و مانند آن از راه و شرم شاخیست از ایمان»، مولانای مذکور این حدیث را خواند و معنیش را خاطرنشان (پادشاه نمود)، پادشاه فرمود که سلاطین با شوکت و عظمت تمام هرگاه عبور ایشان براهی واقع شود و اینها که مذکور شد در راه باشد اگر از اسب بزیر آید و باماطه آنها مشغول گردد در شأن سلطنت قصور و فتور پیدا شود و اگر نکند بمضمون این حدیث عمل نکرده باشد، مولانا فرمود که حدیث نسبت بهر شخصی مضمونی دارد، سلاطین باید که راه دین را از خار و سنگ و کلوخ و نجاست زندقه و بدعت و ابحت و کفر پاک کنند، در این ولأطبقه حروفیّه را گویند ظهور کرده اند و از ایشان با سلام و أهل آن مضّرت و شکست تمام رسیده و می رسد و بدنامی آن تا قیام قیامت بر گردن شما است باید که شما دفع این طایفه مفسد نمایید، یک مرتبه این معنی گوش زد پادشاه شده تا آخر علماء غلوّ کرده فتواها نوشتند که دفع این طبقه واجب است و اگر پادشاه در این امر اهمال و امهال ورزد دفع او نیز باید کرد و از علمای آن زمان مولانا نجم الّدین اسکوئی علیه الّرحمة که در کمال أمانت و دیانت و تقوی و فتوی بود و پادشاه را اعتماد تمام بوی، در این مادّه ملاحظه تمام داشت که خون جمع کثیری را ریختن آیا چه حال داشته باشد؟ و مشارالیه حکم بر قتل آن جماعت ننوشته بود و پادشاه نیز بواسطه همین در آن أمر اهتمام نمی کرد و بسوف و لعل می گذراند، گویند در آن زمان مجذوبی بود و سالها بود که در سرخاب کنج اعتزالی اختیار کرده و هرگز عبورش به شهر نیفتاده و جمیع مردم را بباطن و کرامت ولایت وی اعتقاد تمام، در خلال این قیل و قال صباحی به تبریز تشریف آورد و منزل مولانا نجم الّدین را پیدا کرده خود را بآنجناب رساند در غایت گرمی و حدّت و شدّت خطاب بوی کرد که حضرت را امشب در واقعه دیدم فرمودند که برو به نجم الّدین بگو حکم بر قتل این جماعت کند که اینها مخرّب دین اند و ویران کننده بنیان أهل یقین، گویند که مولانا نجم الّدین که این را شنید گریه بسیار کرد و حکم بقتل ایشان نمود قریب به پانصد کس را کشتند و سوختند، گویند بسیاری از آنها بواسطه مصاحبت و مصادقت آن طبقه بباد فنا رفتند.»[1]…  

در همين اثنا سلطان جهانشاه، شيخ جنيد صفوی را که با مريدان کثير خود تبديل به نيروی سياسی عمده ای شده و تهديدی برای حکومت اوبود، از کشور طرد ميکند. شيخ با ده هزار نفر از مريدان ترکمن خود با ترکمنان اوزين حسن آق قويونلوی متحدّ ميشود.  

پژوهشگر تاریخ و ادبیّات: د. خ. اونق – تورنتو   

ژوئن سال 20010/م.   


 

.[1] .  ابن کربلائی، حافظ حسین بن کربلائی، روضات الجنان و جنّات الجنان،/ تألیف حسین کربلایی تبریزی، با مقدّمه و تکمله و تصحیح و تعلیق جعفر سلطان القرّائی، به سعی و اهتمام محمّدامین سلطان القرّائی. – تبریز: شتوده، 1382. 478 – 480 ص. ص.

2 پاسخ to “اوضاع سیاسی – عقیدتی در دوره جهانشاه قره قویونلی (حقیقی)”

  1. آيلا جاذبي Says:

    سلام خوبین. مطالبی که می ذارین خیلی خوبه.من هراز گاهی سر میزنم. موفق باشی و خوشحالم که در راستای فرهنگ تلاش می کنید.


ممنون از دیدگاهی که گذاشتید.